معنی چرخ ابریشم کشی

لغت نامه دهخدا

چرخ ابریشم کشی

چرخ ابریشم کشی. [چ َ خ ِ اَ ش َک َ / ک ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) دستگاهی مخصوص جدا کردن ابریشم از پیله.


چرخ ابریشم

چرخ ابریشم. [چ َ خ ِ اَ ش َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به چرخ ابریشم تابی و چرخ ابریشم کشی شود.


ابریشم کشی

ابریشم کشی. [اَ ش َ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب) (چرخ...) چرخی که بدان تار از پیله برآرند.


چرخ ابریشم تابی...

چرخ ابریشم تابی. [چ َ خ ِ اَ ش َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) دستگاهی مخصوص تابیدن نخهای ابریشم که از چرخهای بزرگ و کوچک متعدد تشکیل یافته است. چرخی که بوسیله ٔ آن ابریشم تابیده میشود. پروان.


چرخ آب کشی

چرخ آب کشی. [چ َ خ ِ ک َ / ک ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) چرخ. چرخاب. چرخ دولاب. چرخ چاه. دولاب. چرخ آب که بوسیله ٔ گاو یا شتر یا اسب و غیره کشند. چرخی که بدان آب از چاه کشند. (ناظم الاطباء). رجوع به چرخ و چرخاب و چرخ دولاب و دولاب شود.


ابریشم

ابریشم. [اَ ش َ] (اِ) خیط و رشته که از تارهای پیله کنند دوختن و بافتن را. ابریسم. بریشم. حریر. قز. افریشم: و از نشابور جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه. (حدود العالم).
کمندی ز ابریشم و چرم شیر
یکی تیغ درخورد گرد دلیر.
فردوسی.
همچنان باشم ترا من که تو باشی مر مرا
گر همی دیبات باید جز که ابریشم متن.
ناصرخسرو.
|| تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند: وَتَر؛ ابریشم رباب و چنگ. (مقدمهالادب زمخشری). || مطلق سازهای زه دار:
سمن عارضان پیش خسرو بپای
به آواز ابریشم و بانگ نای...
فردوسی ؟
من غلام مطربم کابریشم خوش میزند.
حافظ؟
- ابریشم خام، خامه. دمقس.
|| دستان ِ ساز. پرده ٔ ساز:
سر فریاد نداریم پگاه است هنوز
یک دو ابریشم شایدکه فروتر گیرند.
سیدحسن غزنوی.
- ابریشم زدن، نواختن، زدن یکی از رود جامگان را.
- کرم ابریشم، کرم قز. کرم پیله. دودالقز.
و نیز گفته اند ابریشم نوعی از سازهای نواختنی است و بدین شعر تمثل کرده اند:
بَابریشم و عود وچنگ و طنبور
در بزم تو باد زهره مزدور.
و ظاهراً بر اساسی نیست.
- ابریشم مقرض، ابریشم که با مقراض سخت ریزه کرده و در معاجین آمیختندی فربهی و قوت و نیز رفع خفقان را.
- ابریشم هفت رنگ، تارهای ابریشم است به هفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند.
- مثل ابریشم، سخت باریک، چنانکه رشته ٔ طعام و رشته ٔ پالوده و مانند آن.

فرهنگ فارسی هوشیار

ابریشم کشی

(اسم) عمل ابریشم کش ابریشم کشیدن، پیشه ابریشم کش یا چرخ ابریشم کشی. چرخی که بدان تار از پیله بر آورند.


ابریشم کش

(اسم صفت) کسی که تارهای ابریشم را بوسیله چرخ ابریشم کشی از پیله در میظورد.


ابریشم

(اسم) ماده ای که کرم مخصوص (بنام کرم پیله) بشکل نخ بسیار باریک (بنام و بوسیله آن لانه ای بیضی شکل برای خود سازد رشته ای که از تارهای پیله برای دوختن و بافتن سازند ابریسم بریشم حریر قز افریشم. یا ابریشم هفت رنگ. تارهای ابریشم است بهفت لون که بر سر عروس آویزند و آنرا بشگون نیک دارند. یا کرم ابریشم. کرم پیله کرم قز دود القز، تار سازها که بزخمه یا بناخن نوازند، مطلق سازهای زه دار، دستان ساز پرده ساز، درختی از دسته گل ابریشم ها جز ء تیره پروانه واران که گونه ای از آن در جنگلهای شمال ایران موجود است گل ابریشم، شب خسب

فارسی به عربی

چرخ خاک کشی

عربه الید

تعبیر خواب

ابریشم

ابریشم در خواب چون بیند، دلیل است بر منفعت. اگر زرد بود، دلیل بیماری بود، دیدن ابریشم پخته در خواب بهتر از خام بود. اگر بیند که ابریشم او ضایع شد، دلیل زیان بود. اگر ابریشم سفید بیند، دلیل است بر منفعت و دیدن جامه ابریشم به خواب، مردان را دلیل کراهت بود و زان را نیکو. - محمد بن سیرین

نام های ایرانی

ابریشم

دخترانه، تاری بسیار محکم، نازک، و درخشان که کرم ابریشم به دور خود می تند، حریر (نگارش کردی: ههورشم)

فرهنگ عمید

ابریشم

تاری بسیارنازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می‌شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می‌رود،
(موسیقی) [قدیمی] تار سازهایی مانند رباب و چنگ،
(موسیقی) [قدیمی] هر سازی که با مضراب یا ناخن نواخته می‌شود،
(موسیقی) [قدیمی] نوعی ساز زهی ایرانی که امروزه در دست نیست،
* ابریشم ‌طرب: [قدیمی] تار ساز، زه،

معادل ابجد

چرخ ابریشم کشی

1686

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری